کد مطلب:161810 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

زبان حال و حکم آن
مؤلف می گوید: از عمل علما و سیره شایعه و بعضی قراین دیگر ظاهر می شود كه در اشعار و نثری كه شبیه به آن است، فی الجمله مسامحه در باب كذب شده و بر صورت ظاهر آن، حكم كذب حرام جاری نكرده اند. یا به جهت آنچه در «مستند» به آن اشاره نمود؛ چه بسیاری از آنچه در این مقام و در مقامات دیگر گویند و نسبت گفتاری یا كرداری به كسی دهند، مبنی بر مبالغه و اغراق و تشبیه و استعاره است كه در آنها معنی ظاهر لفظ (كه كذب است) قصد نشده؛ بلكه مطلبی دیگر كه به ملاحظه آن، دارای مزایای فصاحت و بلاغت و در عداد نخب از كلام محسوب خواهد شد.

مثلا ملك الشعرا كاشی، مكالمه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را با جناب امیرالمومنین علیه السلام در آن حال كه عمر و بن عبدود در میان میدان مبارز می طلبید و كسی جواب نداد جز امیرالمومنین علیه السلام، چنین برشته نظم در آورده:




پیغمبر سرودش كه عمرو است این

كه دست یلی آخته زا آستین



علی گفت ای شاه اینك منم

كه یك بیشه شیر است در جوشنم



و اما قطع داریم كه چنین كلامی از آن جناب صادر نشد نه به زبان عربی و نه به زبان فارسی و با این حال این كلام از دروغ محرم محسوب نیست، زیرا كه متن خبر این است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی این عمرو ابن عبدود است فارس یلیل. [1] امیرالمومنین علیه السلام عرض كرد: منم علی بن ابیطالب. [2] .

و معلوم است كه در حاق معنی این اسم مبارك در این محل شریف كه ذات مقدس علوی است، مستور است شجاعت و سخاوت و زهادت و شهامت و سایر صفات پسندیده و آنچه ممكن است كه مخلوقی آن را دارا شود و توان آن را تشبیه نمود، این جا مورد واضح و صادق اوست. پس مراد از كلام آن حضرت كه منم علی، آن خواهد بود مثلا كه منم صاحب آن قلب شجاعی كه مجمع تمام قوتها و شجاعتهای شیران بیشه است؛ و هكذا آنچه بر این سخن گفته شود. و این بابی است وسیع و متعارف و در كلام خداوند تبارك و تعالی نیز یافت می شود. و یا به جهت وجهی دیگر كه آنهم متعارف و مرسوم است در نظم بلكه نثر ایضا و آن چنان است كه انسانی یا حیوانی یا نباتی یا جمادی، دارای حالت و صفتی است كه بعد از اطلاع بر آن پی می توان برد به اموردی دیگر، كه اگر دارای آن حالت یا صفت زبان گویا داشت و دانا بوده و می خواست از


آن امور خبر دهد، چنین خبر می داد كه حال، ناقل از او نقل می كند و می گوید: فلان، از انسان یا غیر او چنین گفت. و این كلام راست است و این نسبت دروغ نیست؛ زیرا كه غرض گوینده آن است كه فلان، دارای فلان صفت است كه كاشف است از آن امور. و این را زبان حال گویند. [3] .


و از روی این مطلب است كه می گویند هر موجودی شهادت می دهد بر وجود صانع قادر عالم حكیم رازقی و شهادت، خبر است. و این خبر در نزد هر ذی شعور با انصافی از اخبار صادقه است. و به همین بیان علم الهدی سید مرتضی و جماعتی از متكلمین كه برای حیوانات ادراكو شعور و نطقی قایل نیستند، آیات و اخباری كه دلالت بر وجود آن در آنها می كند، تأویل كردند. و سید در «مسائل طرابلسیات» در بیان حكایت مور با جناب سلیمان علیه السلام كه خدای تعالی در كلام مجید نقل كرده، بعد از بیان آن كه مور، اول كه لشگر آن حضرت را دید، ترسید و زمزمه از او برآمد كه علامت ترسیدن و ترسانیدن سایر موران است چنان كه نظیر آن در سایر حیوانات مرسوم است چنین فرمود: و تلك الحكایة البلیغة الطویلة لا تجب ان تكون النملة قائلة لها و لا ذاهبة الیها و انها لما خوفت من الضرر الذی اشرف النمل علیه جاز ان یقول الحاكی لهذه الحال تلك الحكایة البلیغة المرتبة، لانها لو كانت قائلة ناطقة و مخوفة بلسان و بیان لما قالت الا مثل ذلك. [4] .

یعنی این حكایت بلیغه طولانی كه خدای تعالی در قرآن حكایت نموده


كه میان جناب سلیمان و مور گذشت واجب نیست كه موران را گفته باشد. و به درستی كه آن مور چون ترساند موران را از ضرری كه مشرف شدند بر آن (یعنی به جهت نزدیك شدن عساكر سلیمانیه)، رواست برای آن كه این حالت را از آنها نقل می كند این كه بگوید: این حكایت طولانی بلیغهه را به همین ترتیب؛ زیرا كه آن مور اگر گوینده بود و می خواست سخن بگوید و به زبان خود بترساند، هر آینه نمی گفت مگر مانند آنچه در قرآن از او حكایت نموده. و نیز در كتاب «غرر و درر» از این مطلب شرحی داده و در آخر فرموده: كه در نسبت گفتن به مور، مجاز و استعاره است. [5] .

و از این جا فرق مابین این وجه و وجه اول ظاهر می شود؛ زیرا كه در اول، اصل نسبت قول واقع و حقیقی است و مبالغه و تشبیه و استعاره در گفته های او شده، در این جا به عكس اوست چنان كه بر اهل دانش مخفی نیست. و آنچه سید جلیل و غیر او در قصخ مور و هدد و غیر آن فرموده اند، اگر چه خلاف نصوص بسیار و تحقیق محققین است، ولكن غرض از نقل آن كلمات، شهادت ایشان است بر بیرون بودن این قسم كلام از دایره كذب حرام با آن كه در صورت، امتیازی ندارد. پیوسته علماء اخیار در نظم و نثر به این قسم سخن گفته بلكه به آن سخنان خود را رونق داده و دعاوی خود را بمنضه قبول رسانده. ولكن در نظم چون زیاد و تداول آن مرسوم شده، از احتیاج به قرینه - كه مراد از قول، گفتن است به زبان حال نه به زبان دهان - گذشته. به خلاف منثور كه غالبا بایست تنبیه نمود چنان كه مقتضی دیانت است. كه مبادا ظاهرا آن را گرفته و نسبت دروغی به او داده شود. و از این جاست كه امیرالمومنین علیه السلام در آن خطبه كه بعد از قرائت سوره


الهیكم التكاثر خواندند در بیان حال مردگان می فرماید: و لئن عمیت آثارهم و انقطعت اخبارهم. لقد رجعت فیهم ابصائر العبر، و سمعت عنهم آذان العقول، و تكلموا من غیر جهات النطق. فقالوا كلحت الوجوه النواضر و خوت الاجساد النواعم. و لبسنا اهدام البلی، و تكادنا ضیق المضجع، و توارثنا الوحشة، و تهكمت علینا الربوع الصموت فانمحت محاسن اجسادنا، و تنكرت معارف صورنا و طالت فی مساكن الوحشة اقامتنا، فلم نجد من كرب فرجا و لا من ضیق مخرجا. [6] .

و در تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی مروی است كه: سائلی یك روز سئوال می كرد. حسین بن علی علیه السلام گفت: دانید چه می گوید؟ گفتند: نه یابن رسول الله. گفت: می گوید: من رسول یزدان شمایم اگرم چیزی دهید، بگیرم از شما و به آن جا برویم. و الا دست تهی آن جا روم. [7] .

و سید السالكین علی بن طاوس طاب ثراه در آخر «لهوف» فرموده: كه چون حضرت سجاد علیه السلام از شام مراجعت نمود و داخل در مدینه طیبه شد و در منازل خویشان خود (یعنی: پدر بزرگوار و برادران) نزول اجلال فرمود. یافت آن منازل را كه با زبان حال نوحه می كنند و كلمات سوزناك طولانی از زبان آنها نقل كرده است. [8] .


ولكن با آن تنبیه در اول كلام و از آنچه گفتیم معلوم شد كه حكم صاحب «مستند» به فساد روزه در غیر صورت مبالغات شعریه، به نحو اطلاق شایسته نیست؛ بلكه صورت زبان حال هم در حكم آن صورت است چنان كه دانستی و الله العالم و علیه التكلان.



[1] «يليل» وادي نزديك بدر است. رك: المنتظم، ابن جوزي، ج 3، ص 232. و فارس به معني دلاور است.

[2] تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج 2، ص 183.

[3] كلمات مرحوم نوري در مورد اشعار و يا نقلهاي به زبان حال جاي دقت دارد. از مصائب بزرگي كه در مصيبت ائمه اطهار عليهم صلوات الله به وجود آمده است، سخن و يا اشعاري كه به زبان حال گفته و يا سروده مي شود - و اي كاش در تواريخ معتبر اشاره اي بر آن يافت مي شد! - توجه شعراء و سرايندگان مراثي اهل بيت عليهم السلام را به اين نكته بايد جلب كرد، كه شعر گفتن در مورد اهل بيت عليهم السلام غير از شعر گفتن در مورد حيوانات، درختان و يا احجاز است، بايد از طريق هنر شعر، فرهنگ اهل بيت عليهم السلام را در بيان مردم گسترش داد. پس مي بايست اشعار به گونه اي باشد كه مطلبي ناروا به معصوم عليهم السلام نسبت ندهد! و يا به گونه اي با مقام عظماي ولايت آنها ناسازگار نيفتد! و يا به جعل و تحريف در وقايع مربوط به آنها منجر نگردد. برخي از اشعار كه در مراثي اهل بيت عليهم السلام خوانده مي شود و بيشتر در هيئتها و دسته جات زنجيرزني و يا سينه زني مورد استفاده است، وهن ائمه و اهل بيت عليهم السلام است. و تصور مي شود سازندگان آن، بيشتر به سوزناكتر بودن يا خوش آهنگي آن توجه كرده اند، تا به محتوا و مطابق واقع بودن. يعني همان انگيزه اي كه برخي از ذاكران را وادار به دروغ و طرح مسائل واهي كرده شعرا را نيز مبتلا ساخته است. مي خواهند شعري بسازند تا مجلس را بيشتر - به اصطلاح - گرم كند و يا بكند، و بهانه بعضي از آنها آن است كه به «زبان حال» سخن مي گوئيم. آخر بايد (حالي) باشد تا بتوان به آن زبان سخن گفت؟! وقتي اصل يك ماجرا دروغ است، چگونه مي توان بر اساس آن حاشيه رفت و يا به زبان استعاره درباره آن سخن گفت؟! به عنوان مثال: وقتي اصل جريان فاطمه صغري در مدينه و مرغ، دروغ است و به مأخذ معتبري ندارد، چگونه مي توان بر اساس آن، نثري اديبانه و يا شعري به زبان حال سرود؟! حال ملاحظه كنيد بر اساس اين جريان غير معتبر، چه اشعار سوزناك و حوادث و وقايع (كه البته! بر اساس زبان حال است) غريبه اي نساخته اند! و قس علي هذا فعلل و تفعلل. محدث نوري در اين مقام است كه زبان حالي كه به حيوانات نسبت داده مي شود، به گونه اي توجيه كند كه دروغ نباشد، غافل از آن كه همين «زبان حال» و يا به قولي «توجيه شرعي ساختن» چنان فتح بابي كرده است كه امروز به سادگي نمي توان تشخيص داد در آنچه به انسانها كه خير! بلكه به معصومين و اولياء خدا عليهم السلام نسبت مي دهند، از قوطي كدام عطاري! آورده اند. و برخي در اين كار به حدي بي توجه شده اند كه حتي اين عمل را قبيح نيز نمي دانند!! امروزه نسبت ناروا و بدون مأخذ به معصومين عليهم السلام دادن، عادي تر از نسبت دروغ به مردم عادي دادن است! اگر باور نداريد به مجالس برخي از واعظان و مداحان نوآور و كاسبان مجلس گرم كن برويد. نه تنها خود با كمال جسارت هر آنچه براي گرمي مجلس لازم مي دانند به ائمه نسبت مي دهند، بلكه از طرفي برخي از متدينين! نيز تشويق هم مي شوند!! كه خدا به تو جزاي خير دهد! عجب مجلسي ساختي! عجب حالي كرديم! چه ولوله اي! چه غوغايي!! ولي هيچكس نمي پرسد اي ذاكر امام حسين و ائمه عليهم السلام اين مطلب جديد را كه به معصوم نسبت دادي، از كجا گفتي؟! كداميك از عالمان و مورخان معتبر آن را نقل كرده اند؟ غافل از اينكه اين گونه اعمال - گرچه از روي ارادت و دينداري است - باعث تحريف و تخريب اساس شريعت خواهد شد آن هم نه به دست كفار و يهود، بلكه با زبان و عمل ارادتمندان و دينداران. آيا شده كه يك ذاكر و يا مداح امام حسين عليه السلام، پيش از آن كه مطلبي را بر فراز منبر و در مقابل هزاران نفر به معصوم نسبت دهد، آن را با يك مرجع تقليد و يا عالم تحصيل كرده عرضه كند و وقتي از صحت آن مطمئن شد، بازگو نمايد؟! براي همين خطرها و نگرانيها بوده كه در گذشته بزرگان و دانشمندان - به عاميان و كاسبان - با همه شايستگي و رنج تعليم، تا وقتي مطلبي را بر اساتيد خود نمي خواندند و براي نقل و اشاعه آن كسب اجازه نمي كردند، از نقل آن خودداري مي ورزيدند. و يا بزرگاني از اصحاب از اين مبادا بر خلاف دين چيزي را معتقد شده باشند هر از چندي عقائد خود را بر امام عرضه مي داشتند؛ همچون عبدالعظيم حسني كه معاصر امام جواد و امام هادي عليهم السلام است خدمت امام هادي عليه السلام عرض كرد: «اني اريد ان اعرض عليك ديني فان كان مرضيا اثبت عليه» مي خواهم دين خود را به شما عرضه كنم كه اگر مورد پسند شما باشد بر آن استوار بمانم. يا حمران اين اعين و عبدالله بن ابي يعفور و عمربن حريث، خالد جبلي، حسن بن زياد عطار و يا صفوان بن مهران معروف به صفوان جمال كه دين و عقايد خود را بر امام ششم عليه السلام عرضه داشتند كه برخي از آنها از بزرگان اصحاب امام عليه السلام بودند. در مورد حمران بن اعين دارد پس از عرضه عقائد خود به امام، حضرت فرمود: «هر كس در اين عقايد كه اظهار كردي با تو مخالفت كند، بي دين است. حمران گفت: اگر چه علوي و فاطمي باشد؟ امام فرمود: اگر چه محمدي، و علوي و فاطمي باشد!» (رك: بررسي تاريخ عاشورا، ابراهيم آيتي، ص 256) اما امروز چه؟! برخي در گفته ها و عقايد بي مبناي خود، چنان تعصب مي ورزند كه حتي حاضر نيستند، توصيه و راهنمايي مراجع و دانشمندان ديني را بشنوند. مثل سخني كه معروف است كه مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در مورد عزاداري چيزي فرموده بودند، برخي از صاحبان هيئتها پيغام دادند: تمام دوره سال را از ايشان تقليد مي كنيم، اين يك روز را بگذارند به حال خودمان باشيم!!.

[4] رسائل الشريف مرتضي، تقديم و اشراف سيداحمد حسيني، مجموعه اول، ص 356 قم، دارالقرآن الكريم، 1405 ه-.

[5] امالي، سيد مرتضي، ج 2، ص 353.

[6] نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه 221، ص 253 «و هر چند نشانه هاشان ناپديد و خبرهاشان بريده گرديده است، چشم عبرت آنان را ديد و گوش خرد بانگشان را شنيد. سخن سر دادند بي لب و دهان و چنين گفتند - اما نه به زبان - كه: چهره هاي شاداب در ترنجيد، و تن هاي نرم پوسيد، و ما را پوشاك فرسودگي در بر است و سختي تنگي گور بر سر، وحشت را به ارث مي بريم از يكديگر. سرايهاي خاموش بر سرمان فروريخت - و خاك بر پيكرمان بيخت - چندانكه زيبايي تنهامان برپا نماند و آب و رنگ چهره هامان برجا، و ماندنمان در خانه وحشت دراز و ديرپا. نه از اندوهي گشايشي يافتيم و نه از تنگي جاي، فراخي و رهايشي».

[7] در تفسير ابوالفتوح نيافتم.

[8] لهوف، علي بن طاووس، ص 90 - 89.